كويــــــــــــــــــــــــر جاتون خالي!!
نوشته شده توسط : ArezoO0

کل کل من بایه الغدیری:

زیراندازو که پهن کردیم اون پسری که بیشتر از همه تیکه میپروند گف اجازه هس بشینم بدون اینکه اجازه بدیم دراز کشید!!!

محمدصادق شهابایی رو که میدید می شمردو بلند به من و محمدامین میگفت و از اونجا بود که دعوا آغاز شد:

محمدصادق:هوووووورا....19!

الغدیری:دخترای اونور یکی بیشتر از شما شمردن...

محمدصادق(البته فقط واسه حالگیری گفت):من 19 تا شمردم ولی آرزو تا 21 هم رفته!!!

 الغدیری:

چند ثانیه بعد...

محمدصادق:20 تاااا ...هووووووووورا رند شدم!

الغدیری:زحمت کشیدی تو این مدت که تو یکی دیدی من تا بیست و پنج هم رسیدم...

من(آرزو):تو چشت چپه!

الغدیری: جدی میگم اوناها نگا کن شهاب...

من: اون نور پوینتره بی سواد..

الغدیری: اونو چی میگی پس؟نگا کن دوتا پشت سر هم ...

من:اون نور موبایل دختر خالته!!!!(یکی از دخترای حال به هم زن اونور)

الغدیری: ببخشید خب غلط کردم اصلا حق  با شماس...حق باشماس!

من: خواهش میکنم دیگه تکرار نشه!

الغدیری :اااااااااااااااا....یکی دیگه چه پر نور بود الان بیدگلو زده...

من:خفه میشی یا نه؟؟؟!!!!

الغدیری:معذرت میخوام خب ببخشید...نمیشه حرف هم زد؟!!

من:تا وقتی کسی به حرفات گوش نمیده نه!!

محمدصادق: 21...ای ول!

الغدیری: اوووووووووووووووووووووه..جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ...یه شهـــــــــــــــــــــااااب!!!!!

فک کنم اولین بار بود که یه شهاب میدید...!

من: باز که صدای خوشگلتو بلند کردی...واسه خودت نگه دار اون صداتو ...من پرده گوشمو از سر راه نیاوردم...

تا رف یه چیزی بگه...

من:یه بارتا بیست بشمر حرف نزن..

الغدیری:چی؟

محمدصادق:مگه کری؟

من:سمعک ارزونه میخوای بخرم واست؟

الغدیری:یک دو سه.......بیست!

من: تمام مدت داشتی حرف میزدی!!!(با صدای بلند می شمرد)

محمدامین و محمدصادق:

الغدیری: ممد...!! ممد!!(البته به طور غلیظی صدا میکردها)

محمدامین: چرا میگی م م...آرزو این چرا میگه م م ؟!!

من:منظورش محمده...داره دوستشو صدا میزنه!!

محمدامین:به دوستش میگه م م!!!!

الغدیری: ممد کجایی؟!!

من:عین آدم صداش کن کر شدیم!

الغدیری:آقا محمد؟!!

من:بسه دیگه اگه قرار بود بیاد میومد!!

الغدیری:ببخشید ولی...هووووووووووی محمد!

من:با این صدا فقط ثابت میکنی یه هف هش سالی هس که مدرسه استثنایی درس میخونی...

الغدیری:لطف داری نه که تو هم دس کمی از منگولی داری؟؟!!!

من:من از تیزهوشانم حالااگه به تیزهوشانی میگی منگول مشکل خودته...

الغدیری:من هم همینطور!!!!!!!!!!!!!

من:هیچی نمیگم فقط بگو سمپاد مخفف چیه ...فقط همین!!

الغدیری:هااان ؟؟چی چی پاد؟

محمدامین و محمدصادق:

من:بی خیال بابا معنیش تیزهوشانه!!! بیشتر از این نمیگیری...

الغدیری:باور نمیکنی؟برو مدرسه شهیدبهشتی(تیزهوشان پسرونه)بپرس ...زاده اون وق که بهت گفتن کیه حالا بیا حرف بزن...

چون فامیلیش مث یکی از بچه های پیش خودمون بودکه اتفاقا باهامون اومده بودو از فک و فامیلای دخترای اونور بود یه حدسایی زدم!

من:تو داداش مینایی؟!!

الغدیری:نه مینا دختر عمومه...من الغدیری هستم...

من:آهاااااااااااااااااااان ...پس بگو...

الغدیری:مگه چیه ؟

من:پس در حدی نیسی که حتی باهات حرف بزنم..

الغدیری:شما تیزهوشی مثلا...

نذاشتم ادامه بده آخه حوصلشو نداشتم.

من:خواهش میکنم امضا بدم؟

الغدیری:چی؟

محمدصادق:مث اینکه واقعا کری...میگه امضا بدم!

من:البته امضا هم بخواد کدوم فرزانه ای افتخار میره به یه الغدیری امضا بده؟

 الغدیری:میخواسم همینو بگم...!!!!!!

من:پس خودتو میشناسی...خوبه!

الغدیری:اصلا شما تو جشنواره بچه های فیزیک بودید ؟ رتبه های الغدیریا رو دیدی؟

چون من شرکت نکرده بودم و از رتبه ها خبر نداشتم نمیتونسم چیزی بگم یه خورده حرف زدم یادم نمیاد چی گفتم اما این طوری بحثو منحرف کردم:

من: بحث من رتبه متبه نیس ...بحث من اخلاقه...

الغدیری:اخلاق...؟؟؟!!!!!!!!!!

من:آره..توی همایش خودتونو حسابی نشون میدین...اصلا الغدیر همایش داره ؟!!

الغدیری:

در این بین تعداد شهاب های دیده شده به 40 تا رسید...

من:محمدصادق ؟

محمدصادق:؟؟؟؟؟؟

من:به عنوان یه آدم منگول وکر وکور ازش یه امضا بگیر!!!

الغدیری:آره برو یه کاغذ بیار من خودکار دارم...

من:رنگش صورتیه؟

من و محمد صادق و محمدامین:

الغدیری:

من:اصلا امضا بلد نیس بابا...

دوستاش هم که می دیدن داره ضایع میشه بهش می گفتن بسه دیگه پاشو بریم...اما اصرار میکرد بمونه !!!بیچاره امید داش مارو ضایع کنه هنوز!!!!!!من هم که دیدم ول کن نیس...

من:محمدصادق محمدامین پاشین ساعت 2 شد پاشین بریم چادر رو ببندیم....

اون هم چاره ای نداش قبل از اینکه پاشیم پاشد رف...وقتی داشتیم زیراندازو جمع میکردیم یکیشون گف کمک میخواین؟؟

من:برو به دوستت کمک کن یه آب قند بهش بده زیادی ضایع شده الان غش میکنه...!!!

من و محمدامین و محمدصادق:

همیشه آرزوم بود یکیشون رو از نزدیک ضایع کنم...هوووووووووووررررا به آرزوم رسیدم...!!!!

 




:: بازدید از این مطلب : 1450
|
امتیاز مطلب : 861
|
تعداد امتیازدهندگان : 245
|
مجموع امتیاز : 245
تاریخ انتشار : 25 / 5 / 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
Mehran در تاریخ : 1389/7/17/6 - - گفته است :
slm ajijam.
man bishtare khateratet ro khundam, bahal budan.man linket kardam.to ham mano ba "Love Hide" belink.
rasti ahle kashani?
Bye.


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: